دوربین …
حرکت …
باز هم برایم نقش بازی کن !
*
* * * * * * * * * * * * * * * *
کارَت که با من تمام شد ، پرت کن بیرون مرا . . .
راحت ترم …
تا بگویی دوستت دارم . . به دروغ . . .
*
* * * * * * * * * * * * * * * *
احساس است…
مزرعــــه که نیست
هـــــی شخـــمش میـــــزنی لعنتــــــی…!
مانند شیشه
شکستنـــــم آسان بـــود . . .
ولی
دیگـــر به مــن دست نزن
این بار زخمی ات خواهم کرد
*
* * * * * * * * * * * * * * * *
نه صدایش را نازک می کرد...
و نه دستانش را "آردی"...
از کجا باید به "گرگ" بودنش شک میکردم؟!!
*
* * * * * * * * * * * * * * * *
آدمای دنیای من فعل هایی را صرف میکنند که برایشان صرف داشته باشد!